در باره تشکلهای کارگری
و مبرميت جنبش مجمع عمومی

نسرين رمضانعلى – سياوش دانشور


تلاشهاى سالهاى اخير فعالين و رهبران عملى جنبش کارگرى براى ايجاد تشکل هاى مستقل کارگرى بايد صميمانه مورد بررسى قرار گيرد. دستاوردهاى آن تثبيت شود و موانع همانطور که هستند شناخته شوند و براى پيشروى جنبش کارگرى پاسخهاى روشن و عملى و ممکن در تناسب قواى امروز داده شود. هدف اين مطلب کوتاه وارد شدن به معضلات تاريخى جنبش کارگرى ايران، فاکتورهائى که مانع ايجاد سازمانهاى کارگرى شدند، و حتى نقد موضوعى گرايشات امکانگرا، قانونگرا، سنديکاليست و غيره نيست. هدف برجسته کردن مکان مجمع عمومى کارگرى بعنوان تنها راه دخالت واقعى توده طبقه کارگر در تلاش روزمره براى دفاع از موجوديت خود است. در مورد مجمع عمومی و جوانب ریز کار آن باید در شماره های بعدی نشریه صحبت کنیم. اینجا به تاکیداتی کلی در شرایط موجود جنبش کارگری و سطح تشکل آن اکتفا میکنیم. سياست مجمع عمومى، عليرغم مرزبندى سنديکاليستها و تفاسیر تقلیل گرایانه برخى فعالين کارگرى از آن، تنها سياستى است که ميتواند دستاوردهاى تاکنونى جنبش کارگری و اهدافى را که فعالين و رهبران عملی کارگرى بویژه در زمینه تشکل کارگری دنبال ميکردند، ارتقا دهد و به واقعيت نزديک کند.
چند سال گذشته همراه با حضور قویتر جنبش کارگرى، فعالين و رهبران عملى تلاشهاى متعددى کردند که در ثقل همه آنها تشکل مستقل کارگرى قرار دارد. تشکل مستقلى که قرار است منافع کارگر را در تقابل با دولت و سرمايه داران نمايندگى کند و در مقابل سياستهاى جريانات حکومتى در ميان کارگران بايستد. فعلا از مباحث تاکنون صورت گرفته، تقابلهاى واقعى و مصنوعى، مرزبنديها و برخوردهاى ايدئولوژيک و روشهاى اساسا غير طبقاتى ميگذريم. هدف عمومى و اعلام شده يک خواست ساده و قديمى يعنى حق تشکل کارگرى بود. هدف اينبود که نهادهاى دولتى و پليسى مانند خانه کارگر و شوراهاى اسلامى بجاى کارگر و نمايندگان واقعى اش در تعيين دستمزدها و مسائل روز کارگران تا "نمایندگی" طبقه کارگر ایران در نهادهاى جهانى کارگری ننشيند. هدف اينبود و هست که مبارزه کارگرى و روشها و اشکال آن، به اهداف آنى و آتى طبقه کارگر و اتحادش کمک کند و تسهيل کننده آن باشد. حاصل ايندور تلاش فعالين کارگرى شکلگيرى کميته پيگيرى و بعد کميته هماهنگى، جمعها و نشریات مختلف، و نهايتا شوراى همکارى تشکلهاى کارگرى بود. تشکيل اتحاديه کارگران بيکار و اخراجى، و همينطور تجربه تلاش براى بازگشائى سنديکاى واحد و کلا خط مشى سنديکاليستى براى ايجاد تشکل کارگرى را هم داريم. اين تلاشها، با تمام جنگ و گريز و دستگيرى ها و بحث و جدل و جدائى و نزديکى، هنوز به يک تشکل کارگرى تثبيت شده منجر نشده است. بعبارتى ديگر صورت مسئله تشکل کارگرى هنوز سرجايش است. همين موضوع و چرائى آن نيز مورد بحث است. عده اى ميگويند سکتاريسم و فرقه گرائى در جنبش کارگرى مانع تشکل يابى است. ترديدى نيست که فرقه گرائى و سکتاريسم دشمن جنبش کارگرى است اما چرا فعالين کارگرى دچار سکتاريسم شدند؟ عده اى بحث را تا دوره ديدگاههاى عهد بوق و تقابل "روشنفکر- کارگر" ميبرند. عده اى نيز پايه اساسى همين ديدگاه را ميگيرند و آنتى تحزب را در ميان کارگران تبليغ ميکنند. گويا کارگران در موقعيتى قرار گرفتند که ميتوانند آزادانه عضو احزاب کارگرى شوند و احزاب کارگرى مانع وحدت و همبستگى طبقاتى کارگران شدند! اين بحث حتى فراموش ميکند که تحزب يک پايه اساسی تشکل پيشروان طبقه است. برخى نيز مستقيما و تلويحا صورت مسئله را خط ميزنند و غير ممکن بودن ايجاد تشکل در شرايط کنونى طبقه کارگر را نتيجه ميگيرند. موانعى را برميشمارند و عملا تشکل ناپذيرى کارگر را نتيجه ميگيرند. بخشى نيز برون رفت از اين وضعيت را اتحاد گرايشات و گرفتن مخرج مشترک و جمع شدن حول مينيمم ها را راه درستترى ميدانند.
به نظر ما دلائل اينکه کارگران تاکنون به تشکل دست نيافته اند هيچکدام از اينها نيست يا لااقل اينها عوامل اصلى عدم موفقيت تلاشهاى تاکنونى نبودند. منظور از عدم موفقيت بى ارج کردن و تاثيرات فعاليت تاکنونى و حتى پيشرويهاى مبتنى به اين فعاليتها نيست، مسئله عدم ايجاد تشکلى در ميان کارگران و تحميل آن به دولت است. در کشورهائى مانند ايران، که اختناق و سرکوب عريان و ارزان نگهداشتن نيروى کار شرط سرپا نگهداشتن سرمايه دارى است، تشکل کارگرى و رسميت داشتن آن از جانب دولت، هر دولتى، تابعى از تناسب قواى سياسى است. اين يعنى تشکل کارگرى از فلان دريچه اى که قانون کار باز کرده و يا فلان مقاوله نامه اى که دولت اسلامى امضا کرده درنمى آيد. هشتاد درصد دولتهاى جهان که خود را متعهد به بيانيه حقوق بشر و کنوانسيونهاى ملحقه آن ميدانند، در عمل نه فقط به آن پايبند نيستند بلکه بطور خشن آن را زيرپا ميگذارند. تلاشهاى قانونى و ديپلماتيک هم جوابى نميدهد. دليل اساسى آن اينست که دوره امروز کل نرمهاى سابق را زير سوال برده و خود همين نهادها و ميثاقهاى جهانى نيز مورد مناقشه است. بنابراين تشکل مستقل کارگرى، در شکل رسمیت یافته آن، و ايفاى نقش در سوخت و ساز سياسى و اقتصادى طبقه کارگر، تنها زمانى ممکن است که يا سرمايه داران بصورت دوفاکتو ناتوان از مقابله با آن باشند و يا سمبه پر زور جنبش کارگرى طى دوره اى از مبارزات آن را به سرمايه داران و دولت شان تحميل کرده باشد. در غياب چنين اوضاعى،  و در شرايطى که رسما و قانونا اعتصاب و تشکل غيرقانونى است، اشکالى از تشکل کارگران امکان دارد که با تناسب قوای موجود ظرفیت رشد و گسترش داشته باشد و در عین حال اختناق قادر به پس زدن آن نباشد. علیرغم غیرقانونی بودن اعتصاب و تشکل کارگری، همانطور که اعتصاب به وفور صورت ميگيرد، اشکالى از تشکل کارگرى هم ميتواند به وفور وجود داشته باشد. فعال و رهبر کارگرى تنها وقتى ميتواند کارگر را بميدان بکشد و بدرجه اى تشکل و توان تشکلش را نگاه دارد و حتى ارتقا دهد، که دقيقا روى محوريترين خواست و اعتراض کارگر در همان روز و مقطع معين متکى ميشود. خواستى که کل کارگران را به ميدان ميکشد و رودرروى کارفرما و سرمايه دار و دولت قرار ميدهد. تشخيص سوال و سطح مبارزه کارگر در يک محيط کارگرى معين و یا حتی صنایع معین- و نه سطح مبارزه طبقه کارگر بطور کلى- و يا تشخيص درد عمومى جنبش کارگرى،  و مقبوليت و مشروعيت و حق بجانب بودن آن در ميان کارگران، اينها يعنى تشخيص امکان و پتانسيل به صحنه آمدن توده طبقه کارگر. آنچه کارگر را بطور اتومات وارد صحنه نبرد برسر حقوق خويش ميکند متنى است که مبارزه و اعتصاب را موجب ميشود و متنى است که رهبر کارگرى ميتواند براى متشکل کردن و متشکل نگاه داشتن کارگر تلاش کند.  
مجمع عمومى
ظرفى که بتواند اين پتانسيل اعتراضى را آزاد کند، ظرفى که ساده و عارى از بحثهاى کليشه اى است، ظرفى که توده کارگر را مستقيما در امر عمومى اش شريک ميکند، ظرفى که ميتواند در مقابل بورکراسى و مناسبات اربابى و فرقه اى و غيره در ميان کارگران بايستد، مجمع عمومى خود کارگران است. اولين خاصيت مجمع عمومى اينست که کارگر اختيارش را به کسى نميدهد. اگر نماينده و يا نمايندگانى انتخاب ميکند براساس توافق و اراده جمع و براى اهداف مشخصى انتخاب ميکند و بعدا ميخواهد نتيجه را از همان مکانيزم بشنود. خاصيت ديگر مجمع عمومى آموزش کارگر و تضمین دخالتگرى مستمر کارگر براى منافع واقعى خويش است. کارگر در مجمع عمومى و اعتصاب قدرتش را درمى يابد و در انفراد و انتظار ضعف اش را. خاصيت ديگر و مهمتر مجمع عمومى امنيت رهبر کارگرى است که نيروى توده کارگر را پشت سر خود دارد. سنت مجمع عمومى در ميان طبقه کارگر ايران که تجربه شوراهاى کارگرى دوره انقلاب ٥٧ را دارد قديمى است. در دو دهه گذشته و بویژه در سالهای اخیر نیز مجمع عمومی یکی از ارکان اعتراضات و مبارزات کارگری بوده که توده کارگران وسیعا در آن شرکت داشته اند. با اینحال سنتهاى اجتماعى اتومات منتقل نميشوند، بايد به کار گرفته شوند و تحکيم و تثبيت شوند.
مجمع عمومى مهمترين تشکل و ممکن ترين تشکل کارگرى در شرايط حاضر است. نه نيازى به اجازه و ثبت دارد و نه هيچ فرمول غامض و اساس نامه اى ميخواهد. کارگر به هر دليل که تشخيص ميدهد منافعش در خطر است در صحن کارخانه، در غذاخورى و غيره مجمع عمومى ميگيرد. تصميم ميگيرد و براى اجراى تصميماتش نمايندگانش را انتخاب ميکند. مجمع عمومى در دوره اعتصاب بيشترين قابليت را دارد چون کارگران دسته جمعى ميتوانند در هر مورد سياست و تاکتيک شان را تعيين کنند و متحدانه پشت آن بروند. تجارب مجمع عمومى در نساجيهاى کردستان در متن اعتصاب نمونه بسيار ارزنده اى است.
مجمع عمومى منظم
تشکيل مجمع عمومى بطور منظم يعنى تحميل تشکل کارگرى. اگر واقعا کسی دردش متشکل کرده فوری کارگران در مقیاس وسیع و سراسری است، مبرمترین کارش در شرایط امروز تلاش برای تشکیل مجامع عمومی کارگری بشکل منظم و تبدیل آن به یک سنت قوی و کارا در جنبش کارگری است. وجود یک جنبش مجمع عمومی کارگران در متن هر اعتراض و اعتصاب، پایه اصلی وجود یک جنبش شورائی کارگری فردا است. مجامع عمومى کارگرى امروز با هر تغيير تناسب قوا به نفع کارگران ميتوانند فورا به شوراهاى کارگرى تبديل شوند. شوراى کارخانه متکى به مجمع عمومى است و مجمع عمومى رکن اساسى شوراى کارگرى است. شورا یعنی مجمع عمومی دایر. بنابراين اگر فعالين کارگرى ميخواهند در شرايط و تناسب قواى امروز امر تشکل کارگرى را پيش ببرند و کارگران را متشکل کنند، راهش کندن فعالين کارگرى از محيط طبيعى شان و متشکل کردن در نهادهائى بيرون موجوديت واقعى طبقه نيست. اين روش سازمانهاى چريکى و غير کارگرى قديم بود که کارگر را از محيطش ميکند و در هسته ها و جمعهايى متشکل ميکرد که از کارگر و اعتراض کارگرى بريده ميشد. محافل و جمعهاى رهبران و فعالين کارگرى هميشه و همواره وجود داشتند و وجود خواهند داشت. اما کار رهبر عملى و فعال کارگرى در محيط کارگرى، يعنى محل کار و محل زندگى کارگران است. امر متشکل کردن کارگر در اين محيطها صورت ميگيرد. ما با اشکال مختلف جمع شدن کارگران دور هم و به بهانه هاى مختلف نه فقط ايرادى نميبينيم بلکه آنرا جزئى از تلاش اجتماعى کارگران ميدانيم. اما اگر امر تشکل کارگرى را به گلگشت و جمع شدن در کميته هاى مختلف و نهادهائى که توده کارگر به آن ربطى ندارد تنزل دهيم، مستقل از هر نيت خير و تلاش شبانه روزى فعالين کارگرى، اين تلاشها به بن بست ميرسد و کمکى به سازمانيابى کارگرى و افزايش قدرت و توان کل طبقه در مصافهايش نميکند. نفس اينکه کميته ها و نهادهاى موجود، عليرغم بحثها و فضائى که ايجاد کردند و دخالتهاى مثبت و پيشرونده اى که در آکسيونها و مناسبتهاى اول مه داشتند، در مورد هدف اساسى شان يعنى ايجاد تشکل کارگرى موفق نبودند، فعاليت به روشهاى سنتى و عدم اتکا به توده کارگر و اعتراض کارگر در محيط کار و زندگى اش است. 
طبقه کارگر در مختنق ترين جوامع درجه اى از تشکل و سوخت و ساز درونى را دارد. اعتراضات و اعتصابات متکى به اين مکانيزمهاى اجتماعى درون طبقه اند. فعال کارگرى و سياست سازماندهى کارگرى نميتواند خود را از اين داده هاى اجتماعى منفک کند. طبقه کارگر را ميتوان در ظرفيتهاى متعددى سازمان داد و متشکل کرد. در وضعيت و شرايط امروز که کار پيمانى و قراردادى، فقر مطلق و بقول خودشان شديد گلوى کارگر را ميفشارد، اعتراض کارگر با تمام موانع و محدوديتهاى ايجاد شده پتانسيل بسيار بيشترى دارد. رشد خودآگاهى و تشکل کارگر محصول اين اعتراض و متکى به آنست. ممکن است کارگران در مقياس کمترى در مراسمها و يا مناسبتهاى خاصى شرکت کنند اما در ابعاد هزاران نفره و براى مساىل واقعى شان اعتراض ميکنند. سياست آکسيونى کردن اعتراض کارگرى، برخلاف طبيعت اعتراض کارگرى که خصلتى بيوقفه دارد، دور شدن از مکانيزمهاى اعتراضى طبقه است. معضل بيکارى و تشکل بيکاران اگر به معضل طبقه و مبارزه بخش شاغل طبقه گره نخورد، سرنوشتى جز تحليل رفتن و نهايتا نااميدى کارگران را بدنبال ندارد. کارگرى که محتاج نان شب است هر روز نميتواند به جلسه و گلگشت و غيره بيايد. کارگرى که دو شيفت کار ميکند و هنوز نميتواند خداقل زندگى اش را تامين کند نميتواند به ايجاد کميته اى از فعالين کارگرى دل خوش کند. کارگر آنجا احساس قدرت ميکند که براى منافع اش در ميدان است و مستقيما دخالت و اعتراض ميکند. کارگرى که از يک مبارزه پيروز بيرون مى آيد اميدوارتر، متشکل تر، و خوشبين تر است و ارزش وحدت و انسجامش را بيشتر درک ميکند. کارگرى که زير منگنه اختناق و فقر گير کرده است آنجا ميتواند حضور يابد و به اصطلاح مايه بگذارد که همه دردشان را فرياد ميزنند. سطح مبارزه و تشکل طبقه به اين اعتراض هميشگى و بيوقفه متکى است و محيط اين اعتراض کارخانه ها و محلات کارگرى است. نقطه شروع تشکل توده اى طبقه کارگر همينجاست و تشکيل مجامع عمومى کارگرى هم اساسا همينجاست. بنابراين نه بايد مجمع عمومى را بنا به "واقعگرايى" و "مرزبندى با آرمانخواهى" موکول به محال کرد. براى تشکلهائى که بروشهاى سنديکاليستى اداره ميشوند و اساسا دخالت مستمر توده کارگران در آن موضوعيتى ندارد، البته مجمع عمومى منظم هم ضرورتى ندارد. اما براى کارگرى که از سر اجحاف و تعدى کارفرما و براى خواست اساسى و فورى اش اعتراض دارد؛ مجمع عمومى مثل اکسيژن لازم است.
براى کارگر سوسياليست که وجود نظام منحط سرمايه دارى را مسبب تمام مشقات جامعه ميبيند، همواره افق سوسياليستى و اتحاد و همسرنوشتى طبقه در هر مبارزه و تلاش روزمره کارگر را فراموش نميکند و خود را موظف به آموزش کارگران به اين افق و سنتهاى مبارزه سوسياليستى ميداند. توده کارگر بدون خواندن کاپيتال و ايدئولوژى آلمانى و مانيفست، ماهيت سرمايه و سرمايه دارى را از موقعيت واقعى خويش درک ميکند. لازم نيست کارگر را به "بيسواد و روشنفکر" و غيره تقسيم کنيم. اگر سوسياليستى پايش روى زمين باشد و درد واقعى کارگر را به زبان توده اى بيان کند، کارگران برايش هورا ميکشند و "صحيح است" ميگويند. کارگران اهميت و قدر رهبران خود را خوب ميشناسند. بايد از دعواهائى حاشيه اى دورى کرد و به سوالات واقعى پرداخت. دامن زدن به جنبش مجمع عمومى امروز و تلاش برای منظم کردن و تثبیت آن، تنها راه برون رفت از وضعيت فعلى و تنها راه پيشروى جنبش کارگرى در اعتراضات برحق اش و از جمله خواست تشکل کارگری است. مسئله بعدى که بايد جداگانه در مورد آن صحبت کرد اتخاذ روشهائى است که خصلت آکسيونى و مناسبتى ندارند. بلکه حضور طبقه کارگر را در يک مومنتوم دائمى، درست مانند جدال هر روزه اش علیه سرمایه، تضمين ميکند. *